نظام‏های کنونی قابل دفاع و اصلاح نیستند
شباهنگ راد شباهنگ راد

عدالت و آزادی از زمره مفوله‏هایی هستند که با تعیینات هر نظامی مطابقتی ندارد. به دلیل این‏که نظام‏ها از پتانسیل و ظرفیتُ طبقاتی معینی برخورداراند که با منافع‏ی دیگر طبقات در تضاد می‏باشد. دنیای کنونی، دنیای طبقاتی‏ست؛ دنیایی‏ست که جهل و استثمار و سرکوب و فقر بر آن چنگ انداخته است و دارد میلیون‏ها انسان زحمت‏کش را در خود می‏بلعد. بنابر این واژه‏هایی هم‏چون پای‏بندی به دموکراسی و برسمیت شناختن حقوق اولیه‏ی انسان‏ها در چهارچوبه‏های کنونی، قابل اجرا و تحقق نیست. بیان و تمایل به بستن زندان‏ها و آن‏هم در دورانی‏که سرمایه بر شالوده‏های اقتصادی جامعه چنگ انداخته است و با شتابی صد چندان دارد به غارت و استثمار کارگران و زحمت‏کشان می‏پردازد، چیزی جز فریب و نیرنگ و مهمتر از همه‏ی این‏ها چیزی جز به انحراف کشان اذهان عمومی و سوار شدن بر موج مخالفت‏ها و اعتراضات توده‏ای علیه‏ی نظام‏های استثمارگر نیست.

شاخصه‏های موجود و گستردگی شکاف طبقاتی در جوامع‏ی کنونی، بنوبه‏ی خود گواه‏ی هر ادعایی‏ست و به تبع از آن واضح است‏که ملاک و ارزش‏گذاری هر نظام و فعالیت‏های انسانی را باید و می‏بایست با پراتیک‏اش سنجید و صحیح نیست تا با شعار و لاف‏زنی‏ها و ادعاها، به قضاوت آن‏ها نشست. هدف واقعی و درونی ملاک است و بنیه‏ها و ساختمان فکری، دارند مسیر و روند نظام‏ها را تعیین می‏نمایند. در حقیقت باوری و پای‏بندی به اصول و منفعت عمومی، نیازمند، بُرش و پشت پا زدن به حقوق و منافع‏ی فردی‏ست. شکی در آن نیست که سرمایه تعیین خود را دارد و بر اساس آن، قوانین و قواعد مختص به جامعه را پای می‏ریزد. به عبارتی باید گفت که زندان نیاز سرمایه است؛ شکنجه و مرگ با حیات سرمایه‏داران، جدائی ناپذیر نیست؛ بی‏عدالتی و تشدید فقر و بستن دهان‏ها و شکستن قلم‏های کمونیست‏ها و مخالفین از نمادهای هر جوامع‏ی طبقاتی نابرابر است.

این خاصیت نظام‏های سرمایه‏داری‏ست و با حفظ و با وجود چنین نظام‏هایی – با هر رنگ و شکل و شمایلی - نمی‏توان از شر مظالم و نابسامانی‏های موجود خلاصی یافت؛ این نظام‏ها منحرف‏اند و نمی‏توان خود را به تغییر صوری آن‏ها و آن‏چه را که این‏روزها به اصطلاح مدافعین منافع‏ی مردمی در پی آنند، دل‏مشغول نمود. نگاه و دل‏مشغول نمودن خودی با نظام‏های رایج، چیزی جز زمینه سازی پایدارتر ماندن طبقه‏ی سرمایه‏دار نیست. کاری که «موسوی» روزانه و بدروغ و تحت عنوان دفاع از "آزادی" و "دموکراسی" مشغول به آن است. وی چند روز قبل و در دیدار با زندانیان سیاسی قبل از "انقلاب" طی سخنانی گفت: "زمانی آرزوی ما بود که زندان‏ها خالی باشند و جشن بستن زندان اوین را بگیریم. امّا حالا آن‏جا ساختمان سازی می‏کنیم که حجره‏های بیشتری داشته باشیم برای حبس بیشتر و هم این نشانی دیگر از انحراف و کج‏روی ماست که به نتیجه هم نخواهد رسید.. " و در ادامه می‏گوید "آیا از چنین نظامی می‏توان دفاع کرد"؟

پاسخ سئوال آخری را دهه‏هاست که بخش‏های متفاوتی ار مردم و آن‏هم در عرصه‏های متفاوت به سران نظام داده‏اند و بارها و بارها و با مخالفت‏های عملی خود آنرا به رژیم اعلان نموده‏اند. هزاران فاکت را در این سه دهه می‏توان ارایه گرفت و نشان داد که کارگران و زحمت‏کشان و خلق‏های تحت ستم پاسخ خود را در تقابل با زندگی انگلی مشتِ بسیار قلیلی از آحاد جامعه داده‏اند و به زبان‏های گوناگون اعلان نموده‏اند که این نظام بدرد آنان نمی‏خورد؛ اعلان نموده‏اند که این نظام، نظام, کودکان فقر و کار نیست؛ در زندگی روزانه و عملی خود نشان داده‏اند که نظامی نیست که مأمن میلیون‏ها انسان محروم و ندار باشد. این نظام با پراتیک و با رو در روئی خشن و عریان به خواسته‏های ابتدائی مردم و خلق‏های ستم‏دیده به اثبات رسانده است‏که در صف مقابل آنان قرار دارد و از حامیان طبقات ظالم و حاکم است. به همین دلیل روشن نه تنها طبقات محروم در صف مقابل آن قرار گرفته‏اند بل خواهان نابودی و دفن آن و همه‏ی مدافعین بی چون و چرای‏شان بوده و می‏باشند. این نگاه و خواست باطنی اکثریت آحاد جامعه نسبت به نظام کنونی‏ست و طبعاً و بدون کمترین شک و شبهه‏ای نظام‏هایی از جمله نظام جمهوری اسلامی نمی‏توانند قابل دفاع و حمایت باشند و باید به زیر خاک روند. 

 

براستی که جدا از عکس‏العمل‏های روشن و دائمی کارگران، زحمت‏کشان، زنان، دانشجویان و جوانان و آن‏هم در دوره‏های متفاوت نسبت به نظام جمهوری اسلامی این سئوال باقی می‏ماند که آیا می‏توان خود را متقاعد نمود و این گفته‏های «موسوی» را به فال نیک گرفت که بستن زندان اوین از زمره آرزوهای سران نظام بوده است؟ آیا ادعای وی می‏تواند سر سوزنی با حقیقت و اهداف واقعی سرمایه‏داران و مدافعین طبقه‏ی سرمایه‏دار منطبق باشد؟ آیا می‏توان بخود قبولاند که "رهبران سبز"، نه از سر, پیسی و طردشان از جانب جناح‏های رقیب دولتی، بل به دلیل باوری‏شان نسبت به اجحافات و لگدمال نمودن حقوق انسان‏هاست که این‏روزها دارند از بی‏عدالتی‏های موجود در درون جامعه و وحشی‏گری‏های جلادان و شکنجه‏گران رژیم جمهوری اسلامی در درون زندان‏ها سخن می‏گویند؟!!

بی تردید برای فهم دقیق و هر چه شفاف‏تر نمودن این موضوع لازم است تا مصلحت اندیشی‏ها را به هزار دلیل کنار گذاشت و عیار و ارزش‏گذاری انسان‏ها را نه بر اساس گفته‏های‏شان بل با عمل‏کردشان تعیین نمود. «موسوی» به عنوان عنصر وفادار و پایدار نظام‏های طبقاتی و بویژه مدافع‏ی سرسخت نظام جمهوری اسلامی، بجا و بی‏جا دارد از حفظ نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظامی مردمی حرف می‏زند. دائماً دارد از خطرات احتمالی آن که در اثر بی لیاقتی جناح رقیب صورت می‏گیرد هشدار می‏دهد و همواره تاکیدش بر آن است‏که نظام در شرایطی قادر به ادامه حیات است‏که سیاستِ دهه‏ی اوّل را پیشه‏ی خود سازد. دارد اسلام واقعی و نظام "امامی" را که با سیاه‏ترین دوران رژیم جمهوری اسلامی توأم می‏باشد، توضیح می‏دهد. دهه‏ای که در تاریخ ایران به عنوان یکی از دهه‏های خونین و دهه‏ی تار و مار نمودن مبارزات کارگری، زنان، دانشجویان و کُشت و کُشتار کمونیست‏ها به ثبت رسیده است. این‏ها همه‏ی خواست و از آرزوهای باطنی و قلبی «موسوی»ست و تاکنون باید برای هر ذهن مدافع‏ی حقوق مردمی روشن شده باشد که مخالفتِ «موسوی» با جناح رقیب دولتی در عرصه‏ی سیاسی چیزی جز اجرای قوانین سرکوب‏گرایانه‏ی از نوع وی، نسبت به زنان، کارگران، کمونیست‏ها و مبارزین و در عرصه‏ی اقتصادی هم چیزی جز سهم‏بری هر چه بشتر جناح خودی و پس زدن سپاه پاسداران و دیگر ارگان‏های نظامی دولتی نیست؛ ارگان‏هایی که سیطره‏ی اقتصادی آن‏ها روز به روز گسترده‏تر گردیده و دارند جامعه را می‏بلعند.

واقعیت این است‏که «موسوی» اصلاً و ابداً مخالف زندانی نمودن و اعدام کمونیست‏ها و مبارزین نیست. او زندانِ تحت اوامر خود را می‏خواهد؛ همان زندانی که دسته دسته از جوانان و کمونیست‏ها را به بهانه‏ی "نافرمانی" از سیاست‏های‏اش به پای مرگ کشاند تا سرمایه در ایران دست نخورده باقی بماند؛ همان زندانی که زندانبانان آن جشن مرگِ روزانه براه انداخته بوده‏اند و نفس, فرزندان این مرز و بوم را در دادگاه‏های چند ثانیه‏ای گرفتند. «موسوی»، استثمار کارگران و بی‏حقوقی زنان از نوع, خود را می‏خواهد و همه‏ی جنگ و دعواهای‏شان با جناح رقیب، بر سر برسمیت شناختن حقوق سیاسی – اقتصادی جناح خودی‏ست. در حقیقت وی کمترین اختلافی با جناح رقیب دولتی بر سر سرازیر شدن سرمایه‏ی جامعه به جیب سرمایه‏داران و بی‏خانمانی و استثمار هر چه بیشتر کارگران و زحمت‏کشان ندارد. اختلاف «موسوی» با جناح رقیب دولتی بر سر سهم‏بری‏ست؛ سهمی که به جیب توده‏های محروم نخواهد رفت. 

حال فارغ از همه‏ی منفعت اقتصادی‏ای که باعث گردیده است تا سران حکومت پاچه‏ی همدیگر را بگیرند، سئوالی دیگر به میان می‏آید مبنی بر این‏که آیا «موسوی» دجال، زمانی‏که مستقیماً و عملاً وظیفه‏ی کُشت و کُشتار کمونیست‏ها، مخالفین و مبارزین را بر عهده داشته است، حتی برای لحظه‏ای هم که شده بیاد بستن زندان‏ها افتاده بود و آنرا از زمره "آرزو"های بزرگ‏اش به حساب می‏آورد، یا این‏که وظیفه‏ی وی و زندان‏های‏اش جلوگیری از سقوط و پایداری نظام دل‏بخواه‏ی وی بود؟ آیا در زمان نخست وزیری وی جامعه‏ی ایران شاهد بگیر و به بندهای مخالفین، بستن نشریات و روزنامه‏ها، خانه گردی‏ها و کشف و سرکوبی کمونیست‏ها و مبارزین و شکنجه و اعدام آنان در درون زندان مخوف اوین نبوده است؟ آیا در و دیوار و کف زندان اوین با خون بهترین فرزندان خلق و در دوران صدارت وی شُسته نشده است؟ مگر آن دوران خونین - یعنی سال‏های 60 و 67 - از خاطره‏ها محو شده و یا اساساً فراموش شدنی‏ست که نظام جمهوری اسلامی و مجریانی هم‏چون «موسوی» چه بر سر جوانان آوردند و مرتکب چه جنایاتی شده‏اند؟ مگر داغ آن‏روزها از بین رفتنی‏ست؟

این نظام از همان آغاز در قبال خواسته‏ها و مطالبات پایه‏ای کارگران و زحمت‏کشان و فرزندان‏اش، کمر به سرکوبی آن‏ها بست و از سیاست حداکثری سود جست و هم‏چنان و در همان مسیر در پیش است. بنابراین، این نظام و با تعیینات تعریف شده، اصلاً و ابداً نمی‏توانست و نمی‏تواند قادر به تخریب زندان‏ها باشد. چرا که نابودی و بستن زندان‏ها نیازمندِ پتانسیل و ظرفیت کمونیستی و انقلابی‏ست که با آرمان‏های سودجویانه‏ی طبقه‏ی سرمایه‏دار و مدافعین بی چون و چرای‏ای هم‏چون «موسوی» جور در نمی‏آید.

خلاصه‏ی کلام این‏که محترم شمردن به حقوق اولیه‏ی انسان‏ها نیازمند رفع هرگونه تبعیض و تفاوت‏های طبقاتی در درون جامعه است؛ نیازمند نابودی و سیطره‏ی طبقه‏ی دارا بر شالوده‏های اقتصادی جامعه است، ساختن زندان و ازیاد حجره‏ها و آن‏هم به اندازه‏های متفاوت از اولویت‏های هر نظام مدافع‏ی طبقه‏ی ظالم و سرمایه‏دار است. وجود چنین کارکردها و حقایق نشان از انحراف و کج‏روی‏های دولت کنونی نیست بل دنباله‏ی همان سیاستِ دل‏بخواه‏ی «موسوی»ست؛ نشان محترم شمردن، به بی‏حقوقی‏ها و تبعیض‏ها در درون جامعه و قلع و قمع کارگران، زحمت‏کشان، زنان، جوانان و کمونیست‏ها و مبارزین است. به عبارتی حقیقی این نظام از همان نخستین روزهای حاکمیت‏اش مخالف هرگونه اندیشه‏ی مخالف خود بود و در عمل آنرا به سبوعانه‏ترین شکل ممکنه بنمایش گذاشت؛ مانع‏ی انتشار رسانه‏های مخالف خود گردید و دانشگاه‏ها را به بهانه‏های واهی‏ای هم‏چون "انقلاب فرهنگی" بست؛ خلق ستم‏دیده‏ی کُرد را بخاک و خون کشاند تا بر فضای رعب و وحشت بی‏افزاید؛ دست و پای قربانیان نظام سرمایه‏داری را قطع نمود تا بقول خویش فساد درون جامعه را از بین ببرد؛ جامعه‏ی ایران را به جامعه‏ی بسته و در خود تبدیل نموده‏اند تا مبادا آرامش و ثبات سرمایه‏داران حاکم در هم ریزد. نظام جمهوری اسلامی بمانند همه‏ی نظام‏های سرمایه‏داری با چنین تعییناتی به میدان آمده است و با حمل و با باوری عمیق و عملی بدان‏هاست که تاکنون پایدار مانده است. خلاف این‏ها، یعنی مرگ نظام، مرگ نظام هم یعنی نابودی سرمایه‏داران. خواست و آرمانی‏که با خواست و آرمان واقعی «موسوی» نمی‏تواند ذره‏ای مطابقتی داشته باشد و بیهوده وی این‏روزها دارد تلاش می‏ورزد تا خود را به عنوان مدافع‏ی برقراری دموکراسی و آزادی در درون جامعه‏ی ایران جا بزند.

4 ژوئن 2010

14 خرداد 1389


June 6th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی